گزارشی از اخبار ساخته ها؛
گزیده ای از مقاله دکتر عليرضا كوشكي جهرمي
■کتری آب رو پر میکردن و میذاشتن روی اجاق گاز، تا جوش بخوره و بخار بزنه بیرون. همزمان ۲ پیمانه چایی هم می ریختن توی فلاسک چایی. تا استکان و قندون چیده میشد تو سینی، آب هم جوش اومده بود و میریختن توی فلاسک، درش رو می بستن. اونوقت فلاسک و سینی پر از استکان میرفت وسط جمع مشتاقان چایی.
□راستی فکر کردید تا حالا که چه قرارها و وعده هایی مدیون همین بساط چایی هستن؟ وقتی میخواستن چایی رو بریزن؛ اول فلاسکو یه کم کج میکردن و با حرکات دورانی فلاسک لحظاتی تکون میخورد. بعد برای آزمایش کیفیت چایی توی فلاسک، یه بار میریختن و معمولا چون کیفیت مناسبی نداشت، اینقدر چایی رو میریختن توی استکان و برمیگردوندن توی فلاسک تا به کیفیت مد نظر برسه. ولی هیچ وقت و هیچ وقت عطر و طعم چایی قوری و دَمی رو نداشت، اون یه چیز دیگه ای بود و هست.
●اگه یه نفر عجله داشت و یا فکر میکرد که اینکارا الکیه و فلاسک و بدون هیچ تشریفاتی خالی میکرد توی استکانها، اونوقت صحنه دیدن داشت. استکان ها به ترتیب از کمرنگ به پررنگ ردیف میشدن، یعنی استکان اولی در حد آب جوش و استکان آخری میشد چایی تریاکی معروف با یه عالمه تفاله بدشکل.
○جالبتر اینکه چایی فلاسکی معمولا زود آماده میشه، آسونتره، از اونطرف هم احتمال خراب شدنش زیاده، کیفیت لازم رو هیچ وقت نمیشه ازش انتظار داشت، زود تیره میشه، و چون کتری خیلی وقت پیش خاموش شده؛ دیگه تقریبا آب جوشی هم نیست که بشه چایی رو ۲ رنگ کرد.
■همه اینا قصه و فرایند درست کردن چایی توی فلاسک بود و قدیما چون خیلی خونه ها به گاز شهری وصل نبودن، از سر اجبار طرفدارای بیشتری داشت.
□سبک بعضی مدیرا هم میتونه فلاسکی باشه: یکسری افراد توی سازمان و جامعه عین “چایی فلاسکی” هستن. چونکه خیلی زود و بدون پشتوانه و صرفا به واسطه یکسری روابط به جایگاه های مدیرتی و بالای سازمانی میرسن، احتمال اینکه خیلی زود هم از دهن بیوفتن بالاست.
●باید کلی تکونشون داد تا یه ذره رنگ بگیرن و یه کم عملکرد ازشون ببینیم و عین فلاسکی که پشتوانه آب جوش برای تعدیل نداره، اینا هم چون کاملا غیرحرفه ای و بدون هیچ تجربه ای اومدن بالا، هیچ پشتوانه، حمایت و شبکه حرفه ای برای تقویت و رشد در مسیر حرفه ای خودشون ندارن. از اونطرف هم، هر کاری که میکنن خرابکاریه و باید چندبار کاراشون رو برگردوند توی فلاسک و دوباره ریخت تا شاید یه کم رنگ کار خوب به خودش بگیره.
○بعد از انجام کار هم به هیچ عنوان رنگ و عمل یکسانی تولید نمیکنن و یکسری موضوعات و پدیده های مهم، کمتر بهشون توجه میشه و کمرنگ ترن که نتیجش میشه آزردگی و یکسری کارها که خیلی مهم نیستن، پررنگترن و بیشتر بهشون رسیدگی میشه و اونم با کلی تفاله، حتی این شرایط هم در بلند مدت نتیجه ای جز آزردگی و دلزدگی ایجاد نمیکنه، چون این مدیرا هنر تعادل و هماهنگی که اصل اساسی مدیریت هست رو اصلا یاد نگرفتن.
■زیادم نمیشه نگهشون داشت چون عملکردشون جوری هست که اگه زیاد بمونن همه چی رو خراب میکنن و اگر کار عمق پیدا کنه و زمان ازش بگذره، حتی با آب جوش (حمایت بیرونی) هم دیگه به هیچ وجه قابل استفاده نمیشن.
□قاعدتا مدیران فلاسکی:
▪︎اصلا شفافیت توی کارشون نیست، چون توی فلاسکن و نه قوری بلور.
▪︎چیزی به نام توسعه پایدار براشون معنا نداره، چون زود خودشون بیات میشن.
▪︎چیزی به نام معنا بخشی و انگیزه براشون تعریف نشده، چون ظرفیت گرمایی معنایی و انگیزه محدودی دارن و اصلا امکان بخشیدن اون به دیگران براشون وجود نداره.
▪︎چیزی به نام مسئولیت پذیری و پاسخگویی براشون معنا نداره، چون منتصب هستن و نه منتخب.
▪︎بزرگترین افتخار مدیران فلاسکی اینه که میگن ما داریم حداکثر تلاشمون میکنیم ولی هیچ وقت به عملکرد، نتیجه و رنگ و عطر لازم نمیرسه و هرچی میگذره اوضاع هم بدتر میشه.
▪︎و اما سخت ترین و دردناکترین قسمت ماجرا میدونید چیه؟ استفاده از آدمهای اطراف “مدیران فلاسکی” که به هیچ عنوان چایی با کیفیت نخوردن، به عنوان اشخاصی هست که قراره صاحب نظر و ارزیاب در حوزه کیفیت چایی باشن.
▪︎و … .
●نکته آخر و جمع بندی:
گویا یه قانون هست توی دنیا که اگه پدیده ای، فردی و … در شرایط سخت قرار نگیره و دشواری نبینه، هرگز کیفیت لازم رو پیدا نخواهد کرد. خیلی از آدمای خیلی موفق کسانی بودن که دوران کودکی سختی رو پشت سر گذاشتن، و در بزرگسالی تبدیل به چهره سرشناس شدن، این یعنی مدل فلاسکی بودن با موفقیت پایدار تقریبا در تضاد کامله. شما میوه فروشی هم که برید، محصولاتی که توی شرایط سخت آب و هوایی به عمل اومدن، شیرین تر و گرون تر هستن تا بقیه محصولات(مثال واقعی: پرتقال شمال و جنوب).
○مدیران فلاسکی نه تنها قدرت امید و گرما بخشی به اعضای سازمان رو ندارن، بلکه هنر جذب گرما و ناامیدی دارن.
■افرادی که باهاشون کار میکنن و زیرمجموعه شون، با کلی توانایی و توانمندی، هر روز صبح که از خواب بلند میشن به این امید که این توانایی و توانمندی تبدیل به موفقیت بشه، حرکت میکنن. این جنس مدیران چون ظرفیت لازم رو ندارن، توانمندی ها رو نادیده گرفته و یا حتی نهی میکنن و نتیجه اون میشه اینکه بعد از یک مدت آدمها “نتوانستن های خودشون رو به نخواستن تبدیل میکنن” و این یعنی عین ناامیدی و گرفتن انرژی و گرما از کارکنان.
□مدیران فلاسکی کسانی هستند که زیر مجموعشون رو خواسته یا ناخواسته در تنگنا و در دور باطل ناامیدی میذارن. کسانی که با اونا کار میکنن؛ هر روز از بودن خودشون به خاطر عدم توجه به توانمندی هاشون زجر میکشن (چون مدیراشون توی فلاسکن و قدرت دیدن بیرون رو ندارن) و مطمئنا این شکل رفتار پیامدهای خوبی نخواهد داشت.
●حالا فرض کنید که اینا توی یک سازمان با مدیری “غیر فلاسکی” زندگی میکردن که وقت و بی وقت تمایل جدی داشتن از ظرفیت ها و توانمندی های این افراد به نفع اول خود افراد و در مرحله بعد سازمان استفاده حداکثری کنن. نتیجه اش میدونید چی میشد؟
انتهای پیام/