تصاویر کمتر دیده شده از نخستین هتل مدرن ایران
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری اخبار ساخته ها؛ با قدم زدن در خیابان سپه، حوالی مسجدجامع قزوین در پیادهرو و سوارهرو به سنگفرشهای برجستهای بر میخوریم که خیلیها ممکن است علت وجود آن را ندانند.
درواقع این سنگفرشهای برجسته مکان پایه و پیهای مهمانخانهای است که فرمان ساخت آن در بازگشت سفر دوم ناصرالدینشاه از فرنگ در سال ۱۲۹۶ هجریقمری صادر شد. این مهمانخانه به قدری باشکوه و مجلل بوده که در بیشتر سفرنامهها از آن به نیکی یاد شده. در اهمیت آن همین بس که منوی رستوران آن به ۳ زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه بوده و همه اتاقها مجهز به میز و صندلی و قلم و دوات بوده است. مهمانخانه با ترکیبی از کاربریهای پستخانه، تلگرافخانه، چاپارخانه، گمرکخانه و کارخانه کالسکهسازی اهمیت پیدا میکند و مجموعه دولتی را شکل میدهند.
مهمانخانه شاهی یا همان مهمانخانه بزرگ قزوین با سرمایه گذاری دولتی، به دستور ناصرالدین شاه ، توسط آقا ابراهیم امین السلطان و آقا باقر اصفهانی که بعدها به حکومت قزوین رسید و لقب سعدالسلطنه گرفت، با الگوبرداری از هتل های فرنگی به منظور استفاده فرستادگان و سفرای خارجی احداث شد. ساخت این بنا، بخشی از پروژه ی راه ارتباطی تهران – اروپا (فرنگستان) بود. در این پروژه جاده تهران – قزوین شوسه شده و پنج مهمانخانه دیگر نیز در طول راه ساخته شد؛ اما هیچ یک از مهمانخانه های راه شوسه، به وسعت و تفضیل مهمانخانه قزوین نبوده و تنها دارای تعداد محدودی اتاق بودند.
مهمانخانه قزوین دارای سه طبقه و ۱۸ اتاق برای اقامت بود و می توان آن را به علت وجود امکاناتی که برای اولین بار در اقامتگاه های ایران ایجاد می گردید، نخستین هتل مدرن ایران نامید. این مهمانخانه دارای سطح برجسته ای از امکانات و سرویس دهی بود، بنحوی که با گذشت حدود یک صد و سی و پنج سال همچنان قابل مقایسه با هتل های امروزی است.
یکی دیگر از امتیازات مهمانخانه، ارایه خدمات غذا و نوشیدنی بود؛ مساله ای که تا پیش از آن در هیچیک از اقامتگاه های ایران سابقه نداشت. مهمانخانه دارای آشپزخانه، قهوه خانه و سالن غذاخوری بود. برخی از سیاحان فرنگی که در مهمانخانه قزوین اقامت کرده بودند در خاطرات خود از غذای مهمانخانه با عبارات «غذای عالی» و «خوراک خوب» یاد کرده اند.
بنای نخستین هتل مدرن ایران که در انتهای خیابانِ ساخته شده متعلق به دوره صفویه، مقابل مسجد جامع عتیق قرار داشت در سال ۱۳۱۰ خورشیدی و در دوره پهلویِ اول برای هنگام امتدادِ آن خیابان و ایجاد فضای سبز، تخریب شد. با تخریب مهمانخانه و بیشتر شدن وسعت خیابان، ضمن از دست رفتن یکی از بناهای تاریخی ارزشمند ایران، فضای تعریف شده خیابان صفوی (سپه/ شهدا کنونی) که تا قبل از این، مهمترین فضای اجتماعی و تفرجگاهی شهر به شمار میرفت، به خیابانی برای تردد خودرو تغییر یافت.
شکوه این مهمانخانه را نه تنها در تصاویر برجای از آن می توان مشاهده کرد که در لابلای سطور خاطرات جهانگردان فرنگی و نیز صاحب منصبان داخلی که شب یا شب هایی را در نخستین هتل ایرانی اقامت داشته اند نیز می شود به نظاره نشست. شاید تعبیر «ارنست اورسل» از این مهمانخانه که آن را بنایی چون «قصر سلطنتی» نامیده است، خود گویای نوع و سبک معماری این اثر باشد.
اورسل که در سال ۱۸۸۲ میلادی در سفر به مشرق زمین، قفقاز و ایران را از نظر گذراند و با فرهنگ و تاریخ این سرزمین از نزدیک آشنا شد، چندی بعد خاطرات خود را در کتابی تحت عنوان «سفرنامه قفقاز و ایران» منتشر کرد؛ سفرنامه ای که هم می تواند موقعیت و وضعیت قزوین ۱۳۵ سال پیش را برای خوانندگان بنمایاند و هم گزارشی را از ساختار و نحوه اداره مهمانخانه بزرگ به دست دهد.
مهمانخانه یا قصر سلطنتی
این جهانگرد بلژیکی که برخی به اشتباه او را فرانسوی نیز خوانده اند، در خاطرات خود که علی اصغر سعیدی آن را به فارسی برگردانده، از اقامت دو روزه خود در قزوین که چهاردهم و پانزدهم اکتبر سال ۱۸۸۲ میلادی – پس از اقامت شبانه در روستای «آقابابا»- انجام گرفته، آورده است : «تاکستان ها و باغ های فراوان، منطقه ی وسیعی را گرداگرد قزوین احاطه کرده بودند. از ورای حصار نیمه خرابه، گنبدها، مناره ها و درختان تبریزی شهر را در فضای شفاف روبه رو به وضوح می دیدیم. جاده از کنار گورستانی پر از سنگ قبرهایی که روی قبرها خوابانده بودند، می گذشت. در چند جا قبه های وزینی که احتمالا برای قبر یک روحانی ساخته بودند، دیده می شد.
از زیر دروازه ای [دروازه رشت] با کاشی های پر نقش و نگار گذشتیم. اما این تزیین هنرمندانه با دیوار مخروبه ای که دور پایتخت قدیمی صفویه کشیده شده بود، مطلقا هماهنگی نداشت. بعد از عبور از جلوی قصر حاکم و کوچه هایی که در دو طرفشان کنار جوی آب درخت کاشته بودند و در فواصل مختلف تیرهای تلگراف هند- اروپا،- این رفیق قدیم ما- با نهایت بی سلیقگی قد برافراشته بود، سرانجام به یک ساختمان دو طبقه ی بزرگ رسیدیم. دور تا دور این ساختمان بزرگ را یک ردیف ستون احاطه کرده بود و در مقابل آن باغچه ای پر از گل قرار داشت. چند ایرانی با ظاهر آراسته گرداگرد فواره ی حوض نشسته و مشغول صرف قلیان و چای بودند. من اول خیال کردم این بنای زیبا یک قصر سلطنتی است، ولی بعد معلوم شد مهمانخانه ای برای مهمانان دولت است.
مزد قاطرچی ها را پرداختیم و در یکی از اتاق های طبقه هم کف که پنجره هایش به باغچه باز می شد برای خود جا گرفتیم. تمام وسایل و تجهیزات هتل به سبک اروپایی مرتب شده بود. روی میزی، دوات و قلم و کاغذ گذاشته بودند که مسافران برای نوشتن یادداشت استفاده کنند. در بعضی چیزها تا حدی زیاده روی هم به چشم می خورد، مثلا کفش های راحتی گلدوزی شده، چند شانه، حتی چندین مسواک دندان روی لبه ی روشویی مرمری در دسترس مسافران بود.
مختار، مدیر این هتل دولتی برای خوش آمدگویی به اتاق ما آمد و وعده کرد برای شام ما اسفناج با تخم مرغ، پلو، کباب بره و برای دسر انگور قزوین تهیه کنند… موقع عصر حاکم با جمعی از اطرافیان خود برای استفاده از هوای مطبوع باغچه به مهمانخانه آمدند. سر و صدای بازار کوچکی که در نزدیکی آنجا بود، کم کم خاموش شد و آنگاه بانگ ا.. اکبر مؤذنان که مؤمنان را به نماز دعوت می کرد، در همه جای شهر طنین انداخت. در این موقع یک دفعه دسته های بی شماری از کلاغ ها چند دور در آسمان شهر گشت زدند و بعد روی درختان بولوار نشستند …..
نزدیک مهمانخانه بازارچه کوچکی قرار داشت که ردیف دکان های آن سرپوشیده نبود، ولی سایه بان حصیری یا شاخ و برگ درختان چنار تا حدی جلوی نور شدید آفتاب را می گرفت. زن ها که چادرهای آبی سرکرده و روی صورتشان روبنده انداخته بودند، دسته دسته از دکانی به دکانی دیگر می رفتند. چانه زدن ها و پرگویی شان باعت خنده و تفریح بازاری ها می شد. اینجا رنگ، صدا، حرکت، هیجان و زندگی چنان به هم می آمیخت که قلم ماهرترین نقاش نیز قادر به خلق چنین صحنه یی نبود.
مهمانخانه در چارچوب شرقی خود اثر مطبوعی در مسافر می گذاشت، ولی نقش و نگاری که با کاشی در سردر آن ساخته بودند، شاید از نظر آنهایی که ذوق هنری دارند، کار جالبی نباشد. بین تصاویر عجیب و غریب، علی الخصوص دو ساعت سنگی- که محکوم بودند همیشه یک و بیست دقیقه را نشان دهند- و در کنار آنها علامت رسمی ایران، توجه همه را به سوی خود جلب می کرد. علامت رسمی ایران عبارت بود از شیری شمشیر به دست و خورشید تابانی در پشت که این خورشید خانم با چشمان بادامی و درشت و ابروان کمانی و طرّه ی زلف سیاه به قول اوئیلن، ژروم را دلباخته خود کرده بود.
ساعت ناهار نزدیک می شد، به مهمانخانه بازگشتیم. تا آماده شدن ناهار، مختار همه جای مهمانخانه را به مانشان داد. این مهمانخانه – که به حق جانشین مهمانسرای شاهانه یی بود که شاردن از آن در کتاب خود تعریف کرده- به غیر از طبقه همکف در طبقه اول تعداد زیادی اتاق با اسباب و اثاث بسیار مجلل داشت که کمی تو ذوق می زد؛ این اتاق ها اختصاص به سفرا و سایر مهمان های متشخص داشت. بزرگ ترین قسمت مهمانخانه تالار وسیعی بود که به وسیله ارسی های بزرگ- که شیشه های الوان آن با ظرافت و اشکال زیبای هندسی پهلوی هم چیده شده بودند- از بیرون نور می گرفت.»
انتهای پیام/
بسیار زیبا . جالبه که تمامی ملزمات یه هتل اروپایی در ان زمان درش دیده شده . راستی الان هم وجود داره یا تخریب شده