۱۴۰۳/۰۹/۰۴

پروژه خوشبختی (خلاصه کتاب)(۱ از ۶)

ارسطو گفته که خوشبختی غایت نهایی یا اصلی ترین خیر زندگیه و این هدف اصلی وجود انسان هست.
پروژه خوشبختی (خلاصه کتاب)(۱ از ۶)

به گزارش اخبارساخته ها؛ هزاران ساله که نوع بشر و فیلسوفاش به مسئله شادی پرداختن. ارسطو گفته که خوشبختی غایت نهایی یا اصلی ترین خیر زندگیه و این هدف اصلی وجود انسان هست. اما خوشبختی چیه و چجوری می تونیم بهش دست پیدا کنیم؟ برای پاسخ به این سوال، «گرچن» شروع به تحقیقات در این زمینه کرد و رفت به سراغ مهمترین متفکران، روانشناسان، نویسندگان، روشنفکران و محققان تا در این زمینه ازشون ایده بگیره.

با در نظر گرفتن مجموع تجربیات شخصیش و نتیجه تحقیقاتش، اون به این مفهوم رسید: شادی جنبه‌های زیادی داره. اما ما می دونیم که چه زمانی خوشحال هستیم و خوشبختانه راه هایی برای افزایش این خوشحالی وجود داره. گرچن با این ذهنیت، پروژه شادی خودش رو راه اندازی کرد. اون در طول یک دوره یک ساله، هر ماه رو به حوزه متفاوتی از زندگی اختصاص داد و سعی کرد سطح شادی شخصی خودش رو در اون حوزه بالا ببره.

●گرچن پتانسیل بالایی برای افزایش شادی در زندگی و افکارش دید:

• روابط اجتماعی (شریک، فرزندان، دوستان)

• زمان خودسازی (کار، بازی، سرگرمی ها)

• دیدگاه‌ها / نقطه نظرات/ زاویه دید (نگرش اساسی، تعمق در ابدیت)

• پول و نشاط.

پروژه خوشبختی گرچن از همون روز اول آسون و بدون سختی نبود. اوایل کار اون تونست یه سری جزیره کوچیک خوشبختی برای خودش درست کنه و با قدم های کوچیک و سازنده مثل برنامه منظم ورزشی، سیستم مدیریت زمان بهتر و متعادل کردن برنامه روزانه زندگیش با خانوادش، اون جزایر رو پایه ریزی کنه. رابین توی این مسیر چیزای جالب زیادی رو درباره خودش تجربه کرد. اون به اصول اولیه ی از پیش تعیین شده ای پایبند بود که اونو قادر می ساخت بیش از همه، احساسات منفی رو کاهش بده. چون همونطور که رابین متوجه شد، معمولاً اشتباه خود ماست که ما رو ناراضی می کنه.

وقتی که رابین دیگه به خودش اجازه نداد که احساسات خودش رو بر اساس کارهایی مثل غر زدن و باور شایعات، شکل بده و توجه بیشتری به سلامتیش داشته باشه، به مرور خوشحالتر شد.رابین در کتاب خودش توضیح می ده که چه چیزی باعث افزایش شادی شخصیش شده و چجوری ما هم می تونیم اونو در زندگی خودمون اعمال کنیم.

در مسیر خوشبختی: تصمیمات خوبی بگیرید و قدم های کوچک بردارید

از اونجایی که انسان ها وقتی برای خودشون هدف تعیین میکنن بهتر در مسیر رسیدن بهش تلاش میکنن، رابین تصمیم گرفت برای خودش اهداف و ابزارهایی رو در نظر بگیره که قابل سنجش باشن، رابین اهدافی رو تعیین کرد که به عنوان اصول کلی در تمام فازهای پروژه آزمایشیش بهشون پایبند باشه .

رابین می‌دونست که چه چیزی به راحتی خلق و خوی اون رو خراب می‌کنه و سعی می‌کرد با استفاده از تصمیم‌هاش از اون چیزها اجتناب کنه. با دادن دستورالعمل هایی مثل "الان این کار رو بکن!" و "گرچن باش!" امیدوار بود که تحت هر شرایطی به احساسات مثبت دست پیدا کنه. چیزی که اون فهمید، یه فرصت اساسی برای تجربه احساس شادی بیشتر بود. مثلاً وظایف خودش رو به محض اینکه بتونه انجام بده (به جای به تعویق انداختن اونا) یا در هر مرحله از مسیر به خوش وفادار بمونه.

رابین در مورد این دستورالعملهای کلی که در طول زندگیش روی هم انباشته شده بودن چند تا نگرانی داشت. پس بارها این ها رو با خودش در طول مدت انجام پروژه تکرار کرد - فارغ از اینکه در حال دست و پنجه نرم کردن با یک چالش کاری باشه یا ایجاد نظم و هماهنگی بیشتر در زندگی خانوادگیش.

برای مثال، عباراتی مانند «مردم معمولا کمتر از اونچه فکر می‌کنین متوجه اشتباهات شما می‌شن»، «لازم نیست توی همه چیز خوب باشین» یا «اون کاری که هر روز انجام می‌دین مهم‌تر از کاریه که هر چند وقت یک‌بار انجام می‌دین» بهش کمک کرد تا زمانی که اوضاع سخت و دشوار می‌شه، روی مسیر شادی خودش متمرکز بمونه و راهشو برای رسیدن به خوشبختی گم نکنه.

در نهایت، رابین متوجه شد که قدم ها و لحظات کوچیکی از شادی چیزی بود که به معنای واقعی به اون کمک کرد تا به تغییری که مد نظرش بود دست پیدا کنه. اون با شعار"زندگیت رو تغییر بده بدون اینکه نیاز باشه زندگیت رو تغییر بدی" می خواست با استفاده از پیش پا افتاده ترین موقعیت ها به بالاترین سطح از شادی ممکن دست پیدا کنه. اون به‌جای ترک جامعه و رفتن به جنگل‌های بارانی یا تغییر کامل زندگیش در جستجوی خوشبختی، فقط می‌خواست یکم شادتر بشه و زندگی رضایت بخش تری نسبت به قبل داشته باشه.

انتهای پیام/

منبع خبر: گاهنامه مدیر

نظر خود را درباره این خبر ثبت نمائید