معمار توسعۀ سنگاپور چگونه میاندیشید؟
به گزارش اخبار ساختهها؛ لیکوانیو نخستوزیرِ فقید و معمار توسعۀ پایدار سنگاپور، 3دهه (از 1959 تا 1990) بر این کشور حکومت کرد و توانست سنگاپور را از جزیرهای متروک و بیحاصل به یکی از مهمترین قطبهای اقتصادی دنیا و کشوری تراز اوّل مبدل سازد. او بهنحوی معجزهآسا برمبنای ارزشهای ملی و اصول آسیایی، با تکیه بر فرهنگ و سنتهای شرقی، با تأکید بر مشارکت نخبگان و شایستهسالاری، با بهرهگیری از سیاستِ درهای باز و البته با مشتی آهنین و به سیاقی منحصربهفرد پرچمدارِ جریان ضد ضدکمونیستی و ضدامپریالیستی شد. کوانیو صلح مشروط با همسایگان را بنا نهاد و اصلاحات اجتماعیِ مؤثر و گستردهای به راه انداخت. او نظریات قابلتأملی در باب قانون، نظم، برابری، رقابتگری، دانش تاریخی، واقعیتگرایی، عدالت، توسعۀ دموکراسی، رشد تکنولوژی، آزادی بیان، نظرسنجیهای سیاسی و نظیر اینها دارد.
در این نوشتار به پارهای از نظریات، نقلقولها و خاطرات خواندنیِ او پرداختهایم. ببینیم چهقدر با دموکراسی قرابت داشته و چه میزان مایۀ شگفتی است. نوشتهای که پیش روی شماست، برگردان مقالهای است از نشریۀ فرانسپرس که در روز درگذشتِ این رهبر افسانهای به تاریخ 23مارس2015 انتشار یافته است و در سایت عصر ایران با ترجمه لیلا احمدی منعکس گردید.
ابتدا به گزیدۀ خاطرات و نقلقولهای او میپردازیم:
در روزهای شکست ژاپن از قدرت استعمارگر بریتانیا و اشغال سنگاپور درسال 1942:
اعصار تاریک بر ما نازل شده بود. آنچه بر ما میگذشت، وحشیانه، دهشتناک و سراسر بیرحمی بود. با نگاهی به گذشته فکر میکنم که بزرگترین درسهای سیاسیِ زندگیام را در همین دوره آموختهام. در این سه سال و نیم معنای قدرت را درک کردم و به چشم خویش دیدم که قدرت، سیاست و حکومت چگونه در کنار هم مینشینند و مردمِ گرفتار در چنبرۀ قدرت چه میکنند برای زندهماندن. یک روز انگلیسیها، اربابان همیشگی و بیچونوچرا بالای سرمان بودند، روز دیگر ژاپنیها و ما را دست میانداختند. به ما میگفتند کوتوله، مضحک، بهدردنخور، آدم بیقواره و لوچ.
پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که بریتانیا در تلاش برای احاطۀ مجدد بر سنگاپور بود:
سازوکارهای قدیمی نابود شدهاند. عادات مرسومِ اطاعت و احترام به انگلیسیها دیگر در کار نیستند. مردم فرار انگلیسیها از ژاپنیها را به چشم دیدهاند... حالا دارند ریختوپاشهایشان را جمع میکنند و فلنگ را میبندند. "انگار قرار بود ما مردم محلی از بمباران وحشت کنیم اما دیدیم که مهاجمان بیش از ما ترسیدهاند. معادلات قدیمی به هم ریخته است."
زمانی که دانشجوی رشتۀ حقوق انگلستان بود:
در سنگاپور ما زیاد با سفیدها در ارتباط نیستیم. در کشور ما آنها از ما برترند ولی در بریتانیا تو به سبب تحصیلات عالی در جایگاه بالاتری قرار داری و با مردان و زنان سفیدپوستی ملاقات میکنی که موقعیت اجتماعی پایینتری دارند و موظفند در خدمت تو باشند. دلیلی نمیبینم که داستان در سنگاپور جور دیگری باشد. چرا در کشور خودمان آنها به ما فرمان میرانند، درحالیکه واقعاً برتر نیستند. باید برگردم به خانه و به این موضوع خاتمه دهم.
دربارۀ نظرسنجیها:
"من هرگز نگران نظرسنجیها یا سنجش میزان محبوبیت نیستم. رهبری که دایماً به اینجور چیزها فکر میکند، کارآمد نیست. اگر نگران بالا و پایین شدنِ رتبۀ سیاسیتان هستید، رهبر نیستید. انگار دارید به باد چنگ میزنید و اصول مشخصی ندارید. چنین چیزی اصلاً در مرام من نیست."
"در دوراهیِ بین محبوببودن و منفوربودن فکر میکنم حق با ماکیاولی است. اگر هیچکس از من بدش نیاید، آدم بهدردنخوری هستم و وجودم معنایی ندارد."
"شما از هرکسی میتوانید نظرسنجی کنید. اما میدانید آنها واقعاً چه میخواهند؟ لابد حق نوشتنِ سرمقالهای به دلخواه و به سیاق شما؟ معلوم است دیگر. آنچه واقعاً میخواهند اینهاست: سرپناه میخواهند. دنبال دارو و درمان، شغل و تحصیلات و رفاه و آسایشاند."
سیاست مشت آهنین
"عزمم را جزم کردهام و هرکس میخواهد من را بپذیرد باید پنجهبوکس داشته باشد. اگر فکر کردی میتوانی هماورد من باشی سعی کن ولی مطمئن باش که شدنی نیست و هیچ راهی برای ادارۀ جامعۀ چینی نداری". "اگر بخواهید دردسر درست کنید، وظیفه داریم که شما را از نظر سیاسی ساقط کنیم ... همه میدانند که من در خورجینم چکش دارم آن هم از نوع بسیار تیز. چکشم را برمیدارم و همدیگر را در میدان ملاقات میکنیم."
دربارۀ عدالت:
" چارهای نداریم جز اینکه آَشوبگران را در این مقطع بدون محاکمه زندانی کنیم؛ خواه کمونیست باشند یا شوونیست یا مذهبیون افراطی. اگر چنین نکنیم کشور ویران خواهد شد."
دربارۀ سیاست انطباقِ زنان و مردان دانشگاهیِ برای ایجاد نسلی از کودکان باهوش:
"اگر زنان فارغالتحصیل را به حال خود رها کنید و برای تولید نسلی شایسته برنامهریزی نکنید، قطعاً جامعۀ کودنی خواهید داشت و در نسل بعد از کوششها و حمایت خردمندانۀ این افراد بهرهمند نخواهید شد."
دربارۀ حقوق بالای وزرای کابینه و کارمندان ارشد دولتی:
علاج همۀ این بحثها و اعتراضات نسبت به دریافتیِ بالای کارکنان شایسته، روی کارآمدن دولتی بیکفایت است تا واقعاً پی ببرید که در آن صورت چه اتفاقی خواهد افتاد. شما صلاح خود را نمیدانید و دیگر هرگز نمیتوانید سنگاپور را جمعوجور کنید. قطعاً داراییها و سرمایههایتان به مخاطره خواهد افتاد و از فرط فقر، زنانمان در کشورهای دیگر به بیگاری کشیده خواهند شد."
در باب مذهب:
"خودم را خداناباور نمیدانم. وجود خدا را نه انکار میکنم نه میپذیرم. به خداباوران هم ریشخند نمیزنم. شخصاً اعتقاد ضروری به خداوند ندارم ولی منکر وجود او هم نیستم."
سنگاپور کوچکترین کشور آسیای جنوب شرقی است و از منابع محدودی برخوردار است. چنین بهنظر میرسید که این کشور مقهور یا مطیعِ همسایۀ قدرتمندتر خود (مالزی) خواهد شد ولی لیکوانیو چنین نمیخواست، جور دیگری میاندیشید و بهنحوی متفاوت عمل کرد. هنری کیسینجر دربارۀ او گفته است: "از منظر لیکوانیو زندهماندن کفایت نمیکرد. همیشه میگفت که هوشیاری، نبوغ و انضباط میتوانند جایگزین فقدان منابع باشند. بکوشید تا با برتری و افتخار بمانید و به پیروزی دست یابید."
مهمترین دیدگاههای لی کوانیو چنین بودند:
۱. برای همترازی با ابرقدرتها به تبادلنظر و بیان آزادانۀ عقاید نیازمندیم. تولید ناخالص داخلیِ چین لاجرم به سطحی از رشد میرسد که با تولید ناخالص آمریکا برابری میکند، اما بهلحاظ رشد خلاقیت هرگز به پای این کشور نخواهد رسید زیرا فرهنگ سنتی اجازۀ تبادل نظر آزادانه، رشد خلاقیت و رقابت ایدهها را نخواهد داد.
۲. تکنولوژی نحوۀ عملکرد حاکمیت را تغییر خواهد داد. رشد تکنولوژی سرانجام سیستم حکومتی چین را منسوخ خواهد کرد. تا سال 2030، بالای هفتاد درصد از جمعیت ساکنِ شهرهای کوچک و بزرگ خواهند بود و به تلفنهمراه، اینترنت، تلویزیون و ماهواره دسترسی خواهد داشت. این بدان معنی است که مردم قرار است آگاه شوند و میتوانند خود را سازماندهی کنند. درچنین شرایطی نمیتوانید آنها را به سیاق سابق حکومت کنید. نمیتوانید آنها را ساکت کنید و زیرنظر بگیرید چون در آینده شمار مخالفان بسیار زیاد خواهد بود. نمیشود
۳. سعی نکنید دموکراسی را در کشوری پیاده کنید که قبلاً بهرهای از آن نبرده است. نمیتوانید استانداردها و فرهنگ دموکراسی را به کشورهایی تحمیل کنید که با این مفاهیم کاملاً بیگانهاند و در گذشته اینها را به کار نبردهاند. نمیشود از تاریخ 5000سال خفقانِ چینی انتظار دموکراتیکشدن داشت، زیرا سنت امپراتوری در این کشور حکمفرما بوده است. اگر مخالفید، سر میبُرید نه اینکه رأی بشمرید.
۴. همیشه از داشتن و آموختنِ دستاوردهای بشری و یافتههای جدید جهانی استقبال کنید. امپراتوریهای موفق در طول تاریخ آنهایی بودهاند که قادر به تحمل و گردآوریِ مردم از نژادها، زبانها، مذاهب و فرهنگهای متفاوت بودهاند.
۵. واقعبین باشید. به نتایج اقدامات توجه کنید و دست از وعده و وعید بردارید. برای کسب دموکراسیِ واقعی چارهای ندارید جزاینکه به صداهای بیشتری مجال حضور بدهید و برای شکست رقیب در انتخابات آینده ناچارید بیش از پیش وعده بدهید و از خود مایه بگذارید. این مزایده نهایتی ندارد و هزینۀ آن را نسل بعد پرداخت میکند؛ درنتیجه مشکلاتی مثل کسری بودجه، بدهی و بیکاری صرفاً از دولتی به دولت دیگر منتقل میشود.
۶. دولتها نباید راهکارهای سادهای برای برونرفت از مشکلات داشته باشند. دولتهای آمریکا و اروپا بر این باور بودند که میتوانند تا ابد از فقرا و نیازمندان، بیوهها، یتیمان، سالمندان و بیخانمانها، اقلیتهای محروم و مادران سرپرست خانوار حمایت کنند. جامعهشناسان این مناطق این نظریه را بیان کردهاند که سختی و شکست ارتباطی به شخصیت افراد ندارد و تابعی از نقص در سیستم اقتصادی است. به همین دلیل است که صدقه تبدیل به حق شده و خیریه ننگ را پوشانده است. نتیجۀ این سیاست این است که هزینههای رفاهی سریعتر از توان دولت برای افزایش مالیات رشد میکنند. هزینۀ سیاسیِ افزایش مالیات بالا است. دولتها تکنیک تسهیلات را برای اعطای مزایای بیشتر به نسل فعلیِ رأیدهندگان و انتقال هزینهها به نسلهای آینده در پیش گرفتهاند. نتیجۀ این امر هم کسری بودجه و بدهی بالای دولتی است.
۷. به استانداردهای زیستی و بهبود آنها توجه کنید. استانداردهای زندگی به یکسری عوامل اساسی بستگی دارند: اولین عامل، منابع است که به میزان جمعیت وابسته است. دومین عامل توان تکنولوژیکی و استانداردهای توسعۀ صنعتی است. سومین عامل استانداردهای تعلیموتربیت و عامل چهارم نیز فرهنگ، انضباط و انگیزۀ نیروی کار است.
۸. مهمترین و تعیینکنندهترین عاملِ رقابتپذیری ملی، کیفیت منابع نیروی انسانی کشور است. نوآوری، کارآفرینی، روحیۀ کار تیمی و اخلاق حرفهای سبب میشوند که انگیزههای لازم برای رقابتپذیری در افراد ایجاد شود. یکجا ماندن همیشۀ راه مطمئنی برای انقراض است. نوآوری به خلق محصولات و فرایندهای جدید منجر میشود. مدیریت صحیح نیز ارزش این ویژگیها را صدچندان میکند. مدیران شرکتها برای رشد حرفهای و رقابتپذیری باید بازارها و کانالهای توزیع جدیدی ایجاد کنند. اقتصاد به مدد دانش نوین، اکتشافات جدید در علم و فناوری و نوآوریهای کارآفرینان شکل میگیرد. محققان مهمترین عوامل پیشرفت اقتصادی محسوب میشوند ولی تنها درصورتی به هدف میرسند که از خرد و درایتشان استفاده کنند، نه اینکه کارشان کنکاش در کتابها و متون قدیمی باشد. آنها باید از دانش نوین بهرهمند باشند و آن را در عرصۀ تحقیق توسعه، مدیریت و بازاریابی، بانکداری و امورمالی و سایر حیطههای دانش نوین بهکارگیرند.
۹. فرهنگ و جایگاه تاریخیتان را دریابید. جمعیت هر کشور تنها امتیاز و عامل توفیقش نیست اراده، انسجام، پایداری، نظم و انضباط ملی و کیفیت عمل رهبران است که جایگاه هر ملت را در تاریخ مشخص میکند.
۱۰. فقط ضعیفترین رهبران درپی نتایج نظرسنجی و تبلیغات سیاسیاند. هرگز نگران نظرسنجیها و میزان محبوبیت خود نبودهام. رهبری که در پی این جور چیزهاست، شخصیت ضعیفی دارد و از کار اصلی خود غافل است.
۱۱. بشر بهنحوی بنیادین ستیزهجو است و رقابتی عمل میکند. انسانها از بدو تولد با یکدیگر برابر نیستند. ما بهشدت نابرابر و رقابتجو خلق شدهایم. سیستمهایی مثل کمونیسم شوروی و چین شکست خوردند زیرا سعی کردند منافع افراد را یکدست کنند. در این شرایط هیچکس به میزان لازم سختکوش نخواهد بود اما همه میخواهند به اندازۀ دیگری به دست آورند.
۱۲. از ارزش تاریخ و اهمیت روندهای تاریخی غافل نشوید. اگر تاریخ را نخوانده باشید، نگاهتان به زندگی محدود خواهد بود. دانش تاریخی این حسن را دارد که به ما یاد میدهد مبسوط و وسیع بیندیشیم.
انتهای پیام/