۱۴۰۳/۰۲/۱۰

معماران ژاپنی و مساله زلزله

کشور ژاپن سابقه دیرینه‌ ای در زمینه وضع مقررات ساخت‌ و‌ ساز دارد که مهم‌ ترین دلیل آن ارتقای مقاومت ساختمان‌ ها دربرابر زلزله است.
معماران ژاپنی و مساله زلزله

به گزارش اخبار ساخته ها؛ کشور ژاپن سابقه دیرینه‌ای در زمینه وضع مقررات ساخت‌و‌ساز دارد که مهم‌ترین دلیل آن ارتقای مقاومت ساختمان‌ها دربرابر زلزله است. برای مثال پس از تجربه زلزله شدید سال۱۹۲۳ در نزدیکی توکیو و تخریب ساختمان‌های بسیاری که تا آن زمان در جریان نوگرایی به سبک غربی با مصالح آجر و سنگ احداث شده بودند، قوانین اصلاح شدند و استفاده از سنگ و آجر با محدودیت‌های بسیاری روبه‌رو شد تا حدی که امروزه حتی استفاده از آنها در نازک‌کاری نیز به‌سختی امکان‌پذیر است. این محدودیت باعث خروج مصالح بنایی سنگین از حوزه ساخت‌وساز ژاپن شد که به‌نوبه خود در فرم و کیفیت فضاهایی که پس از آن در ژاپن ساخته شد، تاثیر شگرفی داشت. ضمن اینکه به‌دلیل محدودیت‌های سازه‌ای تا سال۱۹۶۴ اجازه احداث ساختمان‌هایی با ارتفاع بیش از ۳۱ متر در ژاپن وجود نداشت؛ هرچند با پیشرفت تکنولوژی ساخت، این قوانین به‌تدریج تغییر کرد و از سال۱۹۶۴ به بعد امکان ساخت ساختمان‌های بلند‌مرتبه هم فراهم شد. بنابراین تصویر امروزی از توکیو به‌عنوان شهر آسمان‌خراش‌ها تا قبل از سال۱۹۶۴ عینیت نداشت.

این‌گونه معماران معاصر ژاپنی همواره خود را در چالش محدودیت‌های سازه‌ای برخاسته از سرزمینی زلزله‌خیز می‌دیدند که درچارچوب مقررات بالادستی تدوین شده بود و در بسیاری از آثار معماری این محدودیت‌ها خود را بر تفکرات معمار تحمیل کرده‌اند. شاید یکی از معروف‌ترین آثاری که این محدودیت‌ها را به خوبی در خود نشان می‌دهد، مرکز صلح هیروشیما در پارک صلح همین شهر باشد. این بنا به‌عنوان مکانی برای یادبود جان‌باختگان بمباران اتمی هیروشیما به طراحی کنزو تانگه، معمار شاخص ژاپنی، در سال۱۹۵۲ احداث شد. تانگه در کتاب «انسان و معماری» یادداشت‌هایی درخصوص طراحی که در سال۱۹۷۰ منتشر کرد، می‌نویسد که قصد داشته است این ساختمان را به دلایل عملکردی و زیبایی‌شناختی، در فضا معلق نشان دهد و به این منظور است که طبقه همکف را به پیلوتی با ارتفاع حدود ۶.۵متر تبدیل و مرکز صلح را در طبقه اول آن جانمایی کرد.

 اگرچه اشتیاق به معلق‌کردن بنا به خلق پیلوت بسیار مرتفعی منجر شد؛ ولی نتیجه ناخواسته دیگری هم داشت: این مرکز روی ابرستون‌هایی با ابعادی بسیار بزرگ و با پهنای بیش از ۴متر احداث شد. ستون‌هایی که بیشتر به دیوار شباهت داشتند و به‌سختی حس معلق‌بودن ساختمان روی ستون را منتقل می‌کردند. هرچند تانگه در کتاب خود دلیل استفاده از ابعاد غیرمتعارف برای ستون‌های این بنا را لزوم استفاده از مقیاس اجتماعی در معماری مدرن در برابر مقیاس انسانی در معماری سنتی ژاپن بیان می‌کند، ولی شکی نیست که محدودیت‌های سازه‌ای برای مقاوم‌سازی ستون‌های پیلوتی در برابر بارهای برشی و جانبی زلزله راهکاری به غیر از خلق ستون‌هایی عظیم که قابلیت تحمل نیروهای جانبی را داشته ‌باشند، نگذاشته بود. ستون‌هایی که بیشتر شبیه دیوار برشی بودند و به تبع آن طبقه همکف هم فرمی بسیار حجیم و سنگین به خود گرفت و از قابلیت انتقال حس تعلیق ساختمان طبقه اول به‌شدت کاسته شد.

این تاثیر را حتی در آثار معماران نسبتا جدیدتر هم می‌توان دید؛ برای مثال تویو ایتو در توضیح طرح مفهومی ساختمان مدیاتِک سندای، با خط خود توضیحی نوشته مبنی بر طرح ساختمانی «با ستون‌هایی مانند علف‌های دریایی»، به این معنا که قصد داشته با ظرافتی که در طراحی و ساخت ستون‌ها به‌کار می‌برد، حس علف‌های دریایی لرزان را القا کند؛ ولی در عمل آنچه ساخته شد یک ساختمان روی مجموعه‌هایی از لوله‌های نسبتا قطور به‌عنوان ستون بود که هرگز حس علف‌های لرزان را به مخاطب القا نمی‌کرد.

هرچند هیچ‌یک از این موارد از ارزش آثار کم نمی‌کنند، ولی نشان‌دهنده محدودیت معماران ژاپنی در خلق ایده‌هایی هستند که در ذهن دارند. از این دست آثار که خواسته‌های معمار در تعامل با زلزله تعدیل شده، بسیار است؛ اما بررسی همه آنها خارج از حوصله این بحث است.

در مقابل، معمارانی نیز در ژاپن دیده می‌شوند که این محدودیت‌های سازه‌ای تحمیلی را به نقطه قوت کار خود تبدیل کرده‌اند. در معماری سنتی ژاپن به دلایل مختلف از جمله مسائل اقلیمی، از قاب چوبی به‌عنوان سیستم سازه‌ای رایج استفاده شده است. سیستم قاب چوبی این قابلیت را فراهم کرده بود که به‌کاربردن دیوار در این ساختمان‌ها به حداقل برسد و حتی اکثر عناصر جدا‌کننده فضاها نیز درهایی چوبی با پوشش کاغذی و با قابلیت جابه‌جایی آسان باشند. این نوع سازه سنتی هرچند ریشه در فرهنگ ژاپنی دوانده بود، ولی دو نقطه ضعف اساسی داشت: اول اینکه قاب چوبی در مقابل بار جانبی زلزله بسیار ناپایدار بود و دوم ا‌ینکه در برابر حریق به‌شدت ضعیف عمل می‌کرد. این دو ضعف در جغرافیایی که به‌شدت در معرض سوانح طبیعی متعدد از قبیل زلزله قرار دارد، مشکل بزرگی است. در بسیاری از زلزله‌های بزرگ ژاپن مانند زلزله سال۱۹۲۳ در محدوده توکیو یا زلزله سال۱۹۹۵ کوبه خسارات ثانویه ناشی از آتش‌سوزی حتی مخرب‌تر از خسارت تخریب مستقیم بر اثر زلزله بوده است. در چنین بستری، معماران ژاپنی اوایل قرن بیستم میلادی از بتن‌آرمه نه‌تنها به‌عنوان مصالحی که در برابر بارهای جانبی مقاومت نسبی دارد، بلکه به‌عنوان مصالح مقاوم در برابر حریق استقبال فراوان کردند؛ ولی نکته جالب اینجا است که با وجود این ‌که لوکوربوزیه با معرفی سیستم دومینو، بتن‌آرمه را به مصالحی جهانی برای ساخت قاب‌های بتنی تبدیل کرد و معماران اروپایی را از محدودیتی به نام دیوار باربر به‌عنوان مانعی در خلق فضاهای بدیع رهاند، در ژاپن از بتن‌آرمه برای ساخت دیوارهای باربر و برشی در مقیاس وسیعی استفاده شد. یعنی استفاده از الگویی که نه‌تنها با علاقه سنتی معماری ژاپن به استفاده از قاب در تضاد بود، بلکه با رویکرد مدرنی که در سرتاسر جهان در حال گسترش بود نیز همسو نبود. البته یکی از دلایل این‌گونه استفاده، فهم زودهنگام ضعف نسبی قاب‌های بتن‌آرمه بدون دیوار برشی در تحمل بار جانبی زلزله بود. این نوع استفاده خاص از مصالح بتن‌آرمه در ژاپن باعث شد معماری خاصی مبتنی بر دیوار باربر بتنی شکل گیرد.

انتهای پیام/

برچسب ها

نظر خود را درباره این خبر ثبت نمائید