آمایش ستیران: تنها راه نجات ایران در تغییر اقلیم
به گزارش اخبارساخته ها؛ امروز که به سرنوشت و ته نوشت ایران مینگرم، بیش از هر زمان دیگری باور دارم که مسیر صحیحی برای توسعه کشور انتخاب نشده است. این در حالیست که نقشهی راه دقیق و علمی برای توسعه داشتیم ولی آن را به غفلت یا بهعمد نادیده گرفتیم.
در میانه دهه پنجاه خورشیدی، زمانی که سازمان برنامه و بودجه با نگاه به جهان و تجربههای کشورهای پیشرفته به فکر افتاد که برای نخستین بار «آمایش سرزمین» را به معنای واقعی کلمه در ایران پیاده کند، گروهی از مشاوران فرانسوی به نام ستیران مأمور شدند که آینده توسعه فضایی و سرزمینی این سرزمین پهناور را ترسیم کنند. آنها بر پایه دادههای آماری دقیق و مدلهای جمعیتی و توانمندیهای جغرافیای ایران و همچنین بر اساس تجربههای موفق جهانی و با نگاه ویژه به فرانسه و اروپا در بازتوزیع جمعیت و فعالیتهای اقتصادی، گزارشی جامع تهیه کردند.
در آن گزارش، که در قالب چندین جلد در سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ ارائه شد، تصویری روشن از آینده ایران عرضه گردید. تصویری که اگر چه با وقایع پس از انقلاب و جنگ ناتمام ماند، اما هنوز هم همچون چراغی در تاریکی است. ستیران بر این باور بود که توسعه ایران باید بر محور سواحل جنوبی، از خلیج فارس تا دریای عمان، بنا شود. آنها با دلیل و مستندات تاکید داشتند که این باریکه تنها جاییست که ظرفیت واقعی برای استقرار جمعیت انبوه، دسترسی به آبهای آزاد، امکان توسعه بنادر و صنایع و حتی قابلیت تحمل گرمای روزافزون اقلیم آینده را خواهد داشت.
تغییر اقلیم ایران
این مشاوران فرانسوی با دقت تمام، ایران را به پهنههای مختلف تقسیم کردند و سناریوهای گوناگونی برای توزیع جمعیت در نظر گرفتند. در همه سناریوها یک اصل مشترک وجود داشت: تمرکززدایی از فلات مرکزی خشک و نیمهخشک و سوق دادن توسعه به سمت سواحل جنوبی.
آنها هشدار داده بودند که کشاورزی سنتی و پرمصرف در نواحی مرکزی و شمالی ایران نه پایدار است و نه آیندهای دارد. حتی در آن زمان، با وجود برداشتهای محدودتر آبهای زیرزمینی، ستیران هشدار داده بود که ادامه این مسیر به بحران خواهد انجامید.
چهل سال گذشت و ما امروز در برابر همان بحرانی ایستادهایم که آنها پیشبینی کرده بودند. فرونشست دشتهای ایران (تخلیه شهرک و مناطقی در اصفهان) نابودی آبهای زیرزمینی، خشک شدن تالابها و دریاچهها و بحران معیشت در روستاها، همه گواه آن است که توصیههای علمی آن گزارش نادیده گرفته شد.
جالب است که آنها آن زمان حتی از تغییر اقلیم و گرمایش جهانی اطلاعی نداشتند و بر اساس همان وضع موجود آن زمان چنان گزارش های خردمندانهای از آینده اقلیمی ایران تهیه کرده بودند. امروزه بر هیچ متخصص اقلیم شناسی پوشیده نیست که اکثر مناطق ایران، پهنههای زاگرس و البرز از فلات مرکزی تا شمالغرب و شمال شرق، در اثر گرمایش جهانی و جابهجایی کمربند پرفشار جنبحارهای، به سمت خشکی بیشتر خواهند رفت و بارشهایشان کاهش خواهد یافت.
این واقعیتی علمی است که مدلهای اقلیمی و تجربههای میدانی نشان میدهند. اما در این میان یک نکته حیاتی وجود دارد: مناطق جنوب شرقی و سواحل ایران، از چابهار تا بندرعباس و حتی بخشی از کرانههای خلیج فارس، در آینده بارش بیشتری دریافت خواهند کرد و از این جهت به پناهگاه اقلیمی ایران بدل میشوند
ستیران این حقیقت را نیم قرن پیش، بدون دسترسی به مدلهای اقلیمی پیچیده امروز و فقط با تحلیل توانمندیهای جغرافیایی و جمعیتی درک کرده بود. آنها به درستی مسیر توسعه را در سواحل جنوبی ترسیم کردند، اما ما برعکس، در چهار دهه گذشته سرمایهها را به سمت کشاورزی و صنعت آب بر در مناطق خشک کشاندیم. کشاورزی و صنایع ورشکستهای که امروز در اصفهان و کرمان و یزد مایه عبرت جهانیان شدهاند که مگر می توان چنین نابخردانه ثروت کشور را به آتش کشید.
امروزه باید شهامت تصمیم و عمل داشت و باید تصویب کرد که کشاورزی به جز در مناطق خاص و آن هم به صورت دیم یا با فناوریهای نوین صرفهجویانه و حداقل مصرف آب، در ایران ممنوع است. این سخن شاید تلخ باشد، اما تنها راه بقاست. ادامه کشاورزی سنتی در ایران مساوی است با نابودی سرزمین.
ستیران در گزارش خود، علاوه بر کشاورزی، به نقش صنعت، انرژی و حملونقل نیز پرداخته بود. آنها معتقد بودند که ایران باید محور توسعه صنعتی خود را به بنادر جنوبی پیوند زند. این پیشنهاد، امروزه با بحث کوریدورها بیش از هر زمان دیگری درستی خود را نشان می دهد. سواحل جنوبی ایران نه تنها دسترسی مستقیم به آبهای آزاد دارند، بلکه در آیندهای که بسیاری از مناطق داخلی غیرقابل سکونت خواهند شد، میتوانند مرکز ثقل جمعیت و اقتصاد ایران باشند.
با این حال، چرا این گزارش نادیده گرفته شد؟ بخشی از ماجرا به حوادث سیاسی پس از سال ۱۳۵۷ برمیگردد. انقلاب، تغییر ساختارهای حکومتی، سپس جنگ هشتساله و تمرکز بر مسائل نظامی، همه باعث شد که این گزارش در قفسهها خاک بخورد. اما بخش دیگر به مقاومت فرهنگی و ذهنی ما در برابر تغییرات بنیادی برمیگردد. ما همچنان بر کشاورزی سنتی بهعنوان نماد استقلال و معیشت اصرار کردیم، غافل از آنکه همان کشاورزی به باتلاقی برای آینده ایران بدل خواهد شد.
اکنون در دهه ۱۴۰۰، دوباره در نقطهای ایستادهایم که باید همان پرسش قدیمی را تکرار کنیم: ایران در کجا باید توسعه یابد؟ پاسخ روشن است. تنها با بازگشت به همان اصول آمایش سرزمین ستیران میتوان آیندهای برای این کشور تصور کرد. بعید است گزارش دیگری با آن عمق، انسجام و آیندهنگری تاکنون درباره ایران نوشته شده باشد. هنوز هم چارهای جز پناه بردن به آن گزارش و اقدام بر اساس آن نیست.
بهعنوان یک دانش آموخته اقلیمشناسی، وقتی به آینده ایران در نقشهها و مدلهای اقلیمی نگاه میکنم، چیز خوشایندی نمیبینم: بخش عمده ایران، از غرب تا شرق از کرمانشاه تا خراسان، در جولان کرد و غبار و خشکسالیهای مکرر و کاهش بارش هستند.
سواحل گیلان و مازندران و تنها باریکههای خاصی از جنوب شرق و سواحل، بهویژه سواحل مکران و خلیج فارس، از خشکسالیهای و خشکیها کمی مصون میمانند.
سواحل شمالی به دلیل محدودیت و عدم دسترسی به دریاهای آزاد و همچنین اشباع شدن جمعیت و بارگذاری بیش از توان اکولوژیکی دیگر ظرفیت چندانی برای توسعه نخواهند داشت و این تنها سواحل دریای عمان و خلیج فارس است که فرصت توسعه به ایران را میدهند. این همان چیزی است که ستیران پنجاه سال پیش دریافته بود. در واقع، آینده ایران نه در دشتهای خشک مرکزی و نه در روستاهای بیآب شمالغرب، بلکه در کنار دریاست.
اگر دست به تغییر نزنیم
اگر امروز دست به تغییر نزنیم، ده سال دیگر دیگر فرصتی باقی نخواهد ماند. دشتهای ایران فرو میریزند، جمعیت مهاجر میشوند و بحرانهای اجتماعی کشور را فراخواهد گرفت. اما اگر همین امروز تصمیم بگیریم که مسیر ستیران را دوباره بگشاییم، میتوانیم امیدی داشته باشیم. یعنی سرمایهگذاری در سواحل، تمرکز بر صنایع دریامحور، انتقال تدریجی جمعیت به نواحی جنوبی و در کنار آن، تعطیلی کشاورزی آبی در پهنههای خشک.
این تصمیم سخت است، اما آیندهساز. همانطور که فرانسویها در دهه پنجاه میلادی کشور خود را با آمایش نجات دادند، ما نیز باید از تجربه نیمکارهمان درس بگیریم. ستیران نه صرفاً یک گزارش خارجی، بلکه حاصل پیوند دانش بومی ایران با خرد جهانی بود. قناتها و تجربه کشاورزی دیم ما با پیشبینیهای اقلیمی آنها جمع شد و طرحی جامع آفرید. متأسفانه ما از آن طرح روگردان شدیم. امروز اما باید اعتراف کنیم که اشتباه کردیم.
آمایش سرزمین، نه یک واژه تزئینی، بلکه تنها راه بقاست. اگر فردوسی خرد را کلید بقا میدانست، امروز خرد در این است که بپذیریم ایرانِ آینده فقط در سواحلش زنده خواهد ماند. ما باید این واقعیت را به رسمیت بشناسیم، حتی اگر به قیمت کنار گذاشتن کشاورزی سنتی باشد. آب دیگر در ایران کالایی کمیاب و حیاتی است و ما حق نداریم آن را برای محصولاتی چون هندوانه و برنج حتی گندم در مناطق خشک هدر دهیم.
من از تجربههای میدانیام در سفر به کوهها و دشتهای ایران میدانم که این سرزمین در حال دگرگونی است. از زاگرس تا کویر، از البرز تا خراسان، همه جا نشانههای خشکی و فرونشست آشکار است. اما تنها وقتی به سواحل مکران می اندیشم، نور امیدی و بارانهایی را میبینم که آیندهای تازه را نوید میدهد. همانجا باید آینده ایران ساخته شود.
اکنون زمان آن رسیده است که سیاستگذاران ایران، بدون تعلل، دوباره به گزارش ستیران برگردند و آن را با دید خریدار ارزیابی و سپس اجرایی کنند. آن گزارش نه متعلق به گذشته، بلکه نقشه راه امروز ماست. هنوز هم چارهای جز پناه بردن به آن نیست. در پایان باید اذعان گردد که همه ی این نسخهها و راهکارهای آمایش سرزمینی بدون حذف تحریم ها و اتصال به تجارت جهانی و داشتن نقش و جایگاه در اقتصاد جهانی امکان پذیر نیست و هرگونه اقدام برای آمایش، بدون این مهم فقط اتلاف وقت و انرژی است.
انتهای پیام/
منبع خبر: پایگاه خبری رج